صبحگاهان

مگر فقط پشت تلفن منو بخان اره؟

میدونم الان وضعیتت چطوره و روزگارت با کی میگذره. تلخه ولی انتخاب خودته

از دید خودم تنها راه خوشبختی تو از طریق من بود 5 سال جنگیدم بخاطر این عقیده.

اما نظر تو با من یکی نبود و بخاطر رضای خدا و اشکهای اون شبت ازت گذشتم.

من نمیدونم کدوم بی انصافی میتونه از خانمی تنها و مریض انتظاری داشته باشه.

با احدی ازدواج نیمتونم بکنم اون دعانویسی نمیذاره جز تو. مگر اینکه باطلش کنی پیش همون ادم.یه طلسم واقعی بوده

اما بخاطر حرفا و توهینا و قضاوتهای نادرستت دربارم عهد بستم با دختری تهرانی،زیباتر،جوونتر،لوندتر و

از هر نظر سرتر از تو دوست بشم و بدون مکث دنیای واقعی ببینمش. اینجا با مدرک بهت نشون بدم. برای ازدواجم التماسشو ببینی اما هرگز با کسی ازدواج نمیکنم

مگر فقط پشت تلفن منو بخان اره؟

تا این حد بی ارزش میبینیم؟

تا اخر ماه خطمو عوض میکنم توی اسمونا هم بگردی نتونی پیدام کنی.فقط همین وبلاگ باشه و نظر هم میبندم یکطرفه شه

لطف کن برو و گوشی ارغوان خانمو بهشون بده.مجبورم نکن شمارشو پیدا کنم که متاهلن و خوبیت نداره

نگی نگفتی

کاریم به این نداشته باش که میخاد بامن حرف بزنه یا خیر.اینش بشما ارتباط نداره

یک کلمه در باره تو گفته نمیشه خیالت راحت، نه حرفی ازتو مونده نه حوصله ای.

اینقد فکرم مشغوله که اعصاب فکر کردن به چیزای بیهوده رو ندارم

میتونی از خودشم بپرسی

میخام تا اخر تیر پرس و جو کنند.یه سوال مهم دارم که لازمه قبل از دیدنش جوابشو بدونم.

برم دیدنش همه چیز فرق میکنه

لطفا اینقد سنگ ننداز

دیگه نیازی نیست اذیتم کنی خودت یکیو داری تار موشو بهصدتا احمد نمیدی. اونقد که تو روم وایسادی و گفتیش.

خواهشا خواهشا خواهشا برو امانتی مردمو بهش برگردون.